کد مطلب:29967 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107

دشنامگویی به وی بر منبرها












6328. مناقب علی بن أبی طالب - به نقل از ابو معاویه (هُشَیم بن بشیر واسطی) -:در روزگار بنی امیّه، سخنرانانِ شام را در واسط[1] دیدم. هر گاه كسی از مردمِ آن جا می مرد، سخنرانشان به حمد و ثنای خداوند می پرداخت و سپس از علی بن ابی طالب علیه السلام یاد می كرد و او را دشنام می گفت.

یك روز كه كسی از مردم واسطْ مرده بود، در میان آنان حضور یافتم. سخنرانشان برخاست و به حمد و ثنای خداوند پرداخت و آن گاه از علی علیه السلام یاد كرد و وی را دشنام گفت. گاوی از راه رسید و دو شاخش را روی دو پستان وی گذاشت و او را به دیوار چسباند و آن قدر فشار داد تا او را كشت. سپس برگشت و راه خود را از بین مردم، باز كرد و هیچ كسی را كنار نزد و آزار نداد.[2].

6329. مُرُوج الذهب:یكی از مورّخان، یادآور شده است كه [ او خود، ] از مردی از بزرگان و اندیشه وران و صاحب خِردانِ شام پرسید:این ابو ترابی كه پیشوای شما او را بر روی منبر لعن می كند، كیست؟ وی گفت:فكر می كنم دزدی از دزدهای فتنه گر باشد![3].

6330. الغارات - به نقل از واقدی -:عمر بن ثابت... سوار می شد و در روستاهای شام می چرخید و هر گاه وارد روستایی می شد، مردم آن را جمع می كرد و می گفت:«ای مردم! علی بن ابی طالب، مردی منافق بود. او قصد داشت در شب عقبه، پیامبر خدا را [ از مركبش] سرنگون كند. او را لعن كنید!».

مردم آن روستا نیز علی علیه السلام را لعن می كردند. سپس، وی به روستایی دیگر می رفت و همین كار را انجام می داد.[4].

یادداشت

علّامه عبدالحسین امینی می نویسد:«معاویه و كارگزارانش بر این كار ( نفرین كردنِ علی علیه السلام) ادامه می دادند، به طوری كه كوچك ترها با آن، تربیت می شدند و بزرگ ترها با آن، كهن سال می گشتند.

در آغاز، شاید كسانی بودند كه از در پیش گرفتن چنین روش خواركننده ای امتناع می ورزیدند و شاید [ هنوز] برای پاره ای از انسان های شریف، جای سرپیچی از آن بود؛ امّا شدّت عمل معاویه (همان «بردبارِ» در به انجام رساندن بدعت های خویش) و قدرت كارگزاران وی (همان دشمنان پست خاندان وحی، و همان جانبازان در راه تقویت این حكومت ستمگر و جا انداختن آن بدعت زشت) گرفتاری ها را ریشه دار كرد، تا این كه بدبختی ها فراگیر شدند و گردن ها در برابر آنها خَم گشتند و به دست ستمكاران، هیزم در اجاق خواری و ذلّت نهاده شد.

دشنامگویی به علی علیه السلام و نفرین فرستادن به وی، در طول چهل سال، از زمان شهادت امیر مؤمنان تا زمان نهی عمر بن عبد العزیز، به عنوان یك عادت پایدار، بر روی منبرها، در همه شهرهای اسلامی، از شام تا ری، تا كوفه، تا بصره، تا پایتخت اسلام (مدینه منوّره)، تا حرم امن خداوندی (مكّه معظّمه)، تا شرق و غرب جهان اسلام و در بین همه جوامع اسلامی به اجرا در آمد.

مردم، این بدعت زشت را به عنوان یك عقیده پایدار، یا یك واجب مسلّم و یا یك سنّت قابل پیروی پذیرفتند و با تمام شوق و علاقه بدان روی آوردند، به طوری كه وقتی عمر بن عبد العزیز از روی تجربه حكومتگری و یا اقتضای سیاست روز، مردم را از آن منع كرد، آنان پنداشتند كه وی بدعتی بزرگ آورده و یا گناهی بزرگ، مرتكب شده است![5].

ر. ك:الغدیر:271 - 257/10.









    1. واسِط، شهری است كه حَجّاج، آن را بنیان گذاشت و آن شهری متوسّط (نه بزرگ و نه كوچك) است كه در بین راه بصره و كوفه قرار دارد و از هر كدام، پنجاه فرسنگْ فاصله دارد. (معجم البلدان:347/5)
    2. مناقب علی بن أبی طالب:445/391.
    3. مروج الذهب:42/3.
    4. الغارات:581/2، شرح نهج البلاغة:103/4.
    5. الغدیر:265/10.